معنی کلمه Fest به فارسی / دیکشنری آلمانی

معنی کلمه Fest به فارسی

Substantiv, n

  • [1] größere Feier

  • [1] جشن
  • [2] ضیافت
  • [3] عید
  • [4] ثابت
  • [5] جامد
  • [6] سفت
  • [7] غیرقابل تغییر
  • [8] محکم
  • [9] مستحکم

  • Den Abschluss dieser Pilgerfahrt bildet das islamische Opferfest, das am Dienstag gefeiert wird.
    پایان این زیارت را عید اسلامی قربان تشکیل می‌دهد که سه‌شنبه جشن گرفته خواهد شد.

  • [1] Wir feiern heute ein Fest.;
  • [1] „Deshalb ist dieses Fest das vielleicht wichtigste überhaupt.“ ;

  • [1] Feier, Festivität, Festlichkeit, Fete, Party
از این پس میتوانید معنی و مثال اصطلاحات آلمانی را با کلیک بر روی هر اصطلاح ببینید

Eigenschaft
Form
Artikel
das
Plural
Feste
Bilder

ویدیو های کوتاه برای بهتر کردن Wortschatz