معنی کلمه vorbeikommen به فارسی / دیکشنری آلمانی

معنی کلمه vorbeikommen به فارسی

  • [1] از جایی گذشتن
  • [2] سر زدن

  • Ich bin an einem Krankenhaus vorbeigekommen.
    من (در راه آمدن) از بغل یک بیمارستان گذشتم.
  • Können Sie bei mir vorbeikommen und das Buch abholen?
    می‌توانید به من سر بزنید و کتاب را ببرید؟

ویدیو های کوتاه برای بهتر کردن Wortschatz